پنجشنبه، اسفند ۰۲، ۱۳۸۶

من و آقای خیلی خیلی با شخصیت

تا دماغ رفته بودم توی اورکتم و داشتم با تابستون توش خودمو سرگرم می کردم. دور میدون پونک آقای خیلی خیلی با شخصیت جلو اومد و سلام کرد و دستش رو دراز کرد طرفم. مردد از برخورد با زمستون دستم رو از جیبم در آوردم و گفتم سلام.
آقای خیلی خیلی با شخصیت: ببخشید آقا راحتترین راه برای رفتن به تجریش چه جوریه؟
من: اونطرف می تونین سوار ماشین های آریا شهر بشین اونجا برا تجریش ماشین هست. روبه روش اون ور خیابون پایین میدون هم ماشینای سید خندان وایستادن که می تونین از اونجا برین تجریش. بالاتر سمت غرب هم ماشینای ونک و شهرک هستند که از ونک یا شهرک هم می شه برین تجریش.
آقای خیلی خیلی با شخصیت: ببخشید کدوم شهرک؟
من: شهرک غرب
آقای خیلی خیلی با شخصیت: خیلی خیلی ممنونم آقا لطف کردین
من: خواهش می کنم.
.
.
.
من: آقا آقا
آقای خیلی خیلی با شخصیت: بله؟
من: همینجا اون طرف خیابون خطی های تجریش هم هستند. می تونین از همین جا تشریف ببرین!

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Delicious :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

9 نظر:

سنگ سفید گفت...

با اصطلاح "تابستون توش" خیلی حال کردم.
بورخس یه جایی از ابداع ادبی می نویسه و اون رو راز ماندگاری میدونه. به نظر اون ابداع ه که مهمه نه زیبایی نوشته !!

seductive گفت...

به به!!
چه طبع نویسندگی ای!!
خیلی قشنگ بود , فکر و ذهنتو خوب مشغول نویسندگی تو وب کردی! واقعا عالی بود.

ناشناس گفت...

از این ماجرا می شه دو تا برداشت کرد. اول اینکه نویسنده شانس اووردکه به آدم با شخصیتی برخورد کرده، و گرنه..
دوم اینکه از هر راهی می شه به تجریش رسید ولی باید دید کدومش نزدیک تر!!!
در هر صورت نویسنده طبع طنز نویسی خوب خودش بخوبی نشون داده(شایدم طبع سرکار گذاشتن آدمای باشخصیت!!)

ناشناس گفت...

به اندازه ی همه آدمهای روی زمین راه رسیدن به تجریش هست. راستی آیدین جان از امیرآباد چه جوری میشه رفت متروی آریاشهر؟

ناشناس گفت...

1 : مقصد مسیر رو توجیه میکنه .
2 : برای رسیدن باید رفت ولی همه رسیدها به مقصد نمیرسه .
3 : مطمئنی آقای با شخصیت چند ساعت قبلسش از اتوبوی لرستان پیاده نشده بود ؟

ناشناس گفت...

نویسندگی خصلتی بوده که تو فامیل ما همواره مشهود بوده فقط نمیدونم چرا نوسنده معروفی نداریم ؟

ناشناس گفت...

آیدین من و تو چند نقطه مشترک داریم . فامیلیم یک مدرسه رفتیم یک رشته ورزشی داشتیم و . . . ولی یک تفاوط اساسی داریم من همیشه زمستونها تو کاپشن یک احساس اکسپرسیونیستی آمیخته با فانتزی دارم که میتونم اسمشو بزارم احساس .... تخیلی ناشی ازعرق کردن و احساس همزمان سرما که اصلا حال هوای تابستون رو به من القا نمیکنه .

ناشناس گفت...

همیشه یه راهه بهتریم هستش..:D

ناشناس گفت...

ایول حاجی ترکوندیا!