دوشنبه، تیر ۰۳، ۱۳۸۷

من، مترو و اين جماعت عجيب

چند وقتيه متروسوراي شده روزمره جديدم. و چقدر احساس حقارت مي كنم هربار كه سوار و پياده مي شم. راستش از وقتي كه وارد ايستگاه مي شم احساس مي كنم كم اهميت ترين و بي كارترين آدم شهرم تا وقتي كه از ايستگاه خارج شم. اولين نفرهم كه جلوي در ايستاده باشم آخرين نفر سوار مترو مي شم*. اولين نفر هم كه از قطار پياده شم آخرين نفر از ايستگاه خارج مي شم**. روي همه پله ها چه وقت پايين رفتن و چه هنگام بالا آمدن از چپ و راستم آدم هاي مهمتر و پركارتر و سر شلوغتر سبقت مي گيرند تا پشت سرم كسي باقي نمونه. فقط من بي اهميتترين و بي كارترين مي مونم و ديگر هيچ.



*-در اين موارد اين جور خودم رو توجيه مي كنم كه اين به خاطر ولع ديگران براي پيدا كردن جاي مناسب تر داخل متروست.

** اشكال كار همينجاست چون نمي تونم توجيهش كنم.


ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Delicious :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

blog comments powered by Disqus